چهارپايان ويژه قرآني

پدیدآوراحمد شماع‌زاده

تاریخ انتشار1388/02/12

منبع مقاله

share 755 بازدید
چهارپايان ويژه قرآني

احمد شماع زاده
بخش اول:

انعام

از سنين نوجواني، به‌هنگام خواندن قرآن، هرگاه به آيه‌هاي 6 سورة زمر و 11 سورة شوري مي‌رسيدم كه هر دو در مورد توالد و تناسل مردمان است، و به مراحل جنيني آنان مي‌پردازد، ذهنم متوجه اين نكته مي‌شد كه اين «انعام»، همان انعام سورة «انعام» به معني ‹شتروگاووگوسفند› نيست؛ بلكه موجودي است كه چهار دست‌‌وپا دارد و خداوند با اين نامگذاري مي‌خواهد ذهن ما را متوجه و منعطف به موضوعي كند؛ ولي متأسفانه پس از هزاروچهارصدسال هنوز ذهن مسلماني متوجه اين موضوع نشده‌است.

دو آية بنيادين

خلقكم من نفس واحده‌ثم‌جعل منها زوجها و انزل لكم من‌الانعام ثمانيه‌ازواج يخلقكم في بطون امهاتكم‌خلقاًمن بعدخلق في ظلمات‌ثلاث ذلكم‌الله ربكم له‌الملك لااله‌الّا هو فانّي‌تصرفون(زمر:6)
ترجمة واژگاني: آفريد شما را از جاني يگانه، سپس قرارداد از خود آن، جفتش را. و فروفرستاد براي شما از چهارپايان، هشت جفت. مي‌آفريند شما را در شكم‌هاي مادرانتان آفرينشي پس از آفرينشي، در تاريكي‌هاي سه‌گانه. آن است خداوندي كه پرورندة شماست. از آن اوست هستي. نيست خدايي جز او. پس به كجا مي‌رويد؟(دست به دامان كه مي‌شويد؟)
فاطرالسموات والارض جعل لكم من انفسكم ازواجا و من الانعام ازواجا يذرؤكم فيه ليس كمثله شيء و هوالسميع‌البصير(شوري: 11)
ترجمة واژگاني: شكافندة كيهان(كه با شكفتن كيهان را ايجادكرده)، قرارداد براي شما از خودهاتان، جفت‌هايي؛ و از چهارپايان، جفت‌هايي؛ كشت‌مي‌دهد شما را در آن(چهارپايان). نيست همانند او چيزي؛ و او بسيارشنواي بسيار بيناست.

روزنة اميد

ماه‌ها و سال‌ها مي‌گذشت تا روزي كه دايره‌المعارف «بريتانيكا» پيش رويم بود؛ توجّهم به چيزي جلب‌شد؛ و آن تصوير تشريحي كروموزوم با دو بازوي بلند(Long arms) يا پاها، و دو بازوي كوتاه(Short arms) يا دستها، و يك بخش مركزي(centromer) بود. درست مانند ‹شتروگاووگوسفند› كه چهاردست‌وپا دارند؛ بسيار شاد شدم و يقين‌كردم كه معني ‹انعام› در اين دو آيه ‹كروموزوم› است؛ كه اين معني با ديگرواژه‌ها و معناي كلي اين آيه‌ها نيز همخواني دارد و مانند ترجمه‌هاي قرآن نيست كه شتروگاووگوسفند هيچ‌جاي منطقي در اين دو آيه ندارد.

جوينده‌، يابنده‌است

تا اينجا تنها پنجاه‌درصد مسأله حل‌شده‌بود؛ زيرا هنوز يك مشكل بزرگ باقي‌مانده‌بود؛ و آن اينكه در آيه 6 سوره زمر، اشاره به ‹هشت‌جفت انعام› شده و حال آنكه انسان بيست‌وسه جفت كروموزوم دارد. همواره در اين انديشه‌ بودم تا روزي به تحقيق در اين مورد بپردازم و يا از ژنتيكدان‌ها بپرسم. ولي فرصتها را ازدست‌مي‌دادم و كمتر توفيق‌مي‌يافتم. تا اينكه روزي به يك دانشجوي دورة فوق‌ليسانس ژنتيك برخوردكردم و به او گفتم: «چند سالي است كه به دنبال هشت‌جفت كروموزوم در بين كروموزوم‌هاي انساني مي‌گردم و مي‌خواهم بدانم شما در مطالعه‌هاي خود تاكنون به هشت‌جفت كروموزوم برخوردكرده‌اي كه ويژگي خاصي داشته و آنها را از ديگركروموزمها ممتازكرده‌باشد؟ و براي اينكه از پرسش من زياد شگفت‌زده نشود، موضوع را با او درميان‌گذشتم؛ و او پاسخ داد: «بله»… بسيار شاد شدم و سبحان‌ا… گفتم.
از آن دانشجو توضيح خواستم و ايشان توضيح زير را بيان‌كرد و كتابي را هم در اين زمينه به زبان انگليسي معرفي‌كرد، با عنوان Gene seven نوشتة B. Levin :
«انسان 23 جفت كروموزوم دارد كه يك جفت بيست‌وسوم جنسي و 22 جفت ديگر غيرجنسي هستند. از اين بيست‌و‌دوجفت، هشت‌جفت يعني كروموزومهاي شمارة يك تا شمارة هشت را كروموزم‌هاي درشت‌اندام(Giant Chromosome ) گويند، كه وظيفه توليد پروتئين‌هاي اصلي ساختمان بدن را برعهده دارند. جهش در اين هشت‌جفت كروموزوم معمولاً غالب است و موجب حذف كامل يك صفت مي‌گردد».
پس از مدتي كتاب را به‌دست‌آوردم ولي مطلبي را كه به ويژگي‌هاي اين كروموزوم‌هاي درشت‌اندام بپردازد، پيدانكردم. به بخش ژنتيك دانشگاه تهران رفتم و موضوع را با رئيس بخش درميان‌گذاشتم؛ ولي ايشان اظهاربي‌اطلاعي‌كرد. بااين‌حال، چون درهمان‌حال به اينترنت وصل بود، موضوع را در آن جست‌‌وجوكرد؛ از آن هم چيزي دستگيرنشد. تنها چيزي كه درست بود و نقشه‌هاي ژن‌هاي انساني يا ‹ژنوم انسان›، گوياي آن است و همه آن را قبول‌دارند، و همه مي‌توانند آن را ببينند، اين است كه كروموزوم‌هاي يك تا هشت بسياردرشت‌اند؛ و دريغا، كه تاكنون پژوهشي ويژه پيرامون آنها از سوي ژنتيك‌داني صورت‌نگرفته‌است. شايد هم نامسلمانان دارند اين كار را مي‌كنند و هنگامي كه كارشان تمام شد، نتيجة كارشان را ما هم دانستيم.

رهنمودهاي قرآن

نكتة جالب‌توجه آن است كه اگر خداوند اشاره به 23 جفت كروموزوم مي‌كرد، خوانندة قرآن، شايد زودتر به معني اين آيه پي‌مي‌برد؛ ولي در آن صورت، قرآن مجيد تنها يك نكتة علمي را بيان‌كرده‌، و بهرة ديگري نرسانده‌بود. اما قرآن‌كريم با اشاره به ‹هشت جفت›، نه تنها ما را به اهميت كروموزوم‌ها آگاهي‌داده و به درون هيأت آنها واردكرده، بلكه خوانندگان خود را به انديشه‌كردن در مورد اين هشت‌جفت فراخوانده و در اصل دستورداده برويد تحقيق‌كنيد تا بدانيد چرا توجه ويژه‌اي به اين هشت‌جفت دارم و ويژگي‌هاي آنها چيست؟
هرگاه خداوند سبحان، خود را با عزّت و جبروت در ابتداي آيه‌ها و سوره‌ها يادكند، مي‌خواهد نكته و امر مهمي را گوشزدكند. بنابراين هنگامي كه «فاطرالسموات والارض» را در اول آيه و«ليس‌كمثله ‌شيء و هوالسّميع‌البصير» را در آخر آيه مي‌آورد، يعني نه كلمه از هجده كلمة يك آيه را به وصف خود اختصاص مي‌دهد، نمي‌خواهد در آن آيه، امر ساده‌اي را به يادمان آورد كه هر بچه‌‌اي هم آن را مي‌داند.(خداوند شما و چارپايان را جفت جفت آفريد تا به اين تدبير شما را خلق بي‌شماركند)، كه اين وهن قرآن كريم است، و بسيار شايسته و بايسته است كه از انجام اين گونه توهين‌ها به ساحت قدسي قرآن كريم در ترجمه‌هاي‌مان جدّاً بپرهيزيم.
نكتة ديگري كه مي‌تواند علت بيان «هشت‌جفت» باشد، اين است كه اين «هشت‌جفت» در بين كروموزوم‌هاي جن و انس مشترك باشد، زيرا در هر دو آيه، قرآن كريم مخاطب خود را مشخص‌نكرده‌، بنابراين مخاطب قرآن، هم انس و هم جن مي‌تواند باشد؛ كه قرآن براي آنان به گونه‌اي برابر، نازل شده‌است.
اگر در هر دو آيه بويژه از اين ديدگاه دقيق‌شويم، متوجه‌مي‌شويم كه:
1. در اين دو آيه خداوند اشاره‌اي به ماية اوليه خلقت انس و جن يعني ‹خاك› و ‹حرارت› نكرده و قصد آن را دارد كه نكته‌اي كلي و مشترك را يادآور شود؛ در حالي كه در آيه‌هاي ديگر پيرامون انس و جن، اشاره به ماية اوليه آفرينش آنان نيز مي‌كند و بدين وسيله مخاطب را مشخص مي‌سازد.
2. سخن از اين است كه خداوند از جنس خودتان (اي جن‌ و انس) براي شما همسر آفريد؛ و تنها در هشت جفت از كروموزوم‌هايتان با يكديگر مشترك هستيد. يعني تداخل ژنتيكي شما دو نوع، امكان‌پذير نيست و برخلاف آفرينش شماست؛ بر اين اساس مي‌توان بر عقيدة نابجاي دانشمندان مسلماني كه مي‌گويند امكان ازدواج جن و انس وجود دارد، خط بطلان كشيد.
3. شما را در انعام(كروموزوم) كشت مي‌دهيم.(همان‌گونه كه دانشمندان نطفه را از طريق تكثير و تقسيم سلولي كروموزومها در درون لوله آزمايش كشت‌مي‌دهند و بارورمي‌سازند.) و قرآن كريم چه واژة نيكو و مناسبي در اين زمينه برگزيده‌است: «ذرء» و چه جمله نيكوتري: «يذرؤكم فيه».

انسان در قرآن

تاكنون كتاب‌هاي زيادي در مورد «انسان در قرآن» نگاشته‌شده؛ ولي تا آنجاكه ديده‌شده، هيچگاه نويسنده‌اي از اين دو آيه در نوشتة خود يادنكرده‌است؛ هرچند حتي اگر به ظاهر اين دو آيه توجه‌كنيم، دستكم اشاره‌اي به انسان شده‌است؛ البته اگر هم از اين دو آيه يا يكي از آنها در كتاب خود يادكرده‌باشند، از اين ديدگاه به آن نپرداخته‌اند؛ زيرا از درك نكتة بسيارمهمي كه در اين دو آيه نهان‌شده، ناتوان‌بوده‌اند، وگرنه نكتة نهاني آن را باز‌‌مي‌كردند، و آن را يكي از اعجازهاي قرآن كريم مي‌خواندند،‌ زيرا اين آيه‌ها ما را به پژوهش در شناخت اصلي‌ترين اجزاء شكل‌گيري زندگان(كروموزوم، ژن، و دي. ان. آ) تشويق‌، و به دانش ژنتيك رهنمون مي‌سازد.
درست است كه پايه‌گذار دانش ژنتيك، ‹مندل› كشيش مسيحي است؛ ولي اين دو آيه چيزهايي در خود نهفته‌دارند، كه هنوز دانش ژنتيك به آنها دست نيافته، و بدين ترتيب ما را راهنمايي‌مي‌كنند كه بويژه، در مورد اين هشت جفت كروموزوم به پژوهش بپردازيم و بهره‌ها برگيريم.

افلايتدبرون‌القرآن؟

حال اين‌گونه برداشت متدبّرانه از قرآن را مقايسه كنيد با تفسيرها و ترجمه‌هاي بيشتر مفسرين و مترجمين قرآن كريم، كه مثلاً «فيه» را در ترجمة «يذرؤكم فيه» به عمد از قلم مي‌اندازند، چون در ترجمة چنين آية مهمي درمانده‌اند، ولي به اين واقعيت اعتراف‌نمي‌كنند و يك جاي خالي براي انديشيدن ديگران باقي نم‌گذارند:
گذري اجمالي بر برخي ترجمه‌ها و تفسيرها در اين زمينه، خالي از لطافت و ظرافت نيست:
1. تفسير مجمع‌البيان طبرسي در مورد هشت‌جفت انعام، آنها را محل اختلاف‌نظر بين علما دانسته و مطالبي را آورده كه برخي ترجمه‌ها از آن گرفته‌شده و در اصل چيزي براي گفتن به خواننده ندارد؛ و به نحوي از كنار آن گذشته‌است.
2. قاموس قرآن در زير نعم در چندجا آورده‌است كه شتروگاووگوسفند(انعام ثلاثه) و مفرد ندارد بلكه همواره به‌صورت جمع به‌كاربرده‌مي‌شود.(در اينجا عكس قضيه درست‌تر است، زيرا همان جمعش نيز مفرد است، به همين دليل خداوند ‹فيه› به‌كاربرده و نه ‹فيهم›، و اين خود دليلي است بر اينكه اين ‹انعام› با ديگر ‹انعام›‌ها فرق‌دارد.) در ذيل بهم نيز آيات زيادي را آورده كه انعام داشته‌اند و آنها را از زاويه‌هاي مختلف مورد بحث قرارداده، ولي به دو آية منظور ما هيچ اشاره‌اي نكرده‌است.
3. ترجمة الهي‌قمشه‌اي:
سورة زمر: و براي شما نوع بشر هشت قسم از چهارپايان ايجادكرد.
سه‌ اشكال اين ترجمه:
‹نوع بشر› را از خود اضافه‌كرده و خطاب قرآن نيست.
‹ازواجاً› را به پيروي از طبرسي و بيشتر مفسرين، ‹قسم› يا ‹صنف› ترجمه‌كرده و كلام حق منحرف‌شده. اين موضوع در مورد ازواجاً ثلاثة سورة واقعه نيز آمده‌است، چنانكه در گفتار «جن در قرآن»، به آن پرداختيم.
‹انزل› را كه به‌معني فروفرستاد(ويژة شماكرد) است، ‹ايجادكرد› ترجمه‌كرده‌است.
با اين ترجمه، ذهن خواننده تنها متوجه چهارپاياني مي‌شود كه خداوند در سورة انعام به آنهاپرداخته‌است.
سورة شوري: چارپايان را جفت(نروماده) آفريد تا به اين (تدبير) ازدواج شما را خلق بي‌شماركند. در ترجمة اين آيه، فيه را كاملاً از قلم انداخته‌است.
4. بيان معاني مفردات‌الكتاب‌العزيز چاپ سوريه، ناشر: دارالاديب للنشر والتوزيع:
من‌الانعام ازواجاً: اصنافاً ذكوراً و اناثاً.(از چارپايان نوع‌هايي، نرهايي و ماده‌هايي.)
يذرؤكم فيه: يكثركم بسبب هذاالتزويج.(به‌سبب اين ازدواج، شما را بي‌شماركند.)
من‌الانعام: الابل والبقر و الضأن و المعز.(از شتر و گاو و گوسفند و بز)
اين حاشيه‌نويسي بر قرآن، نزديكترين است به ترجمة مرحوم الهي قمشه‌اي؛ و معلوم مي‌شود كه پايه‌وبنيان ترجمه‌ها و حتي تفسيرها، چه شيعي و چه سني تدبر نيست، بلكه تكرار سخن مفسرين بزرگ چندصدسال پيش است؛ و هيچ توجه ندارند كه قرآن مجيد با پيشرفت دانش بشري شكوفا مي‌شود و فهميدني‌تر مي‌گردد؛ چنانكه به‌هنگام اوج شكوفايي دانش‌ها و شناخت‌ها كه در عصر صاحب‌الامر(عج) رخ‌خواهدنمود، قرآن كريم نيز به اوج شكوفايي خود خواهد‌رسيد.
5. بهاءالدين خرمشاهي نيز در ترجمة خود چنين آورده‌است:
سورة زمر: ‹براي شما هشت قسم از چارپايان آفريد›. كه شبيه است به ترجمة الهي‌قمشه‌اي، با اين تفاوت كه ‹نوع بشر› را نيفزوده‌است.
سورة شوري: از چارپايان نيز انواعي قرارداده‌است، و شما را در آن آفريده‌است.
در اينجا نيز مانند الهي قمشه‌اي و ديگران زوج را ‹نوع، قسم، صنف› ترجمه‌كرده و ذرء به معني ‹كشت‌دادن› را با ‹آفريدن›، كه ترجمة ‹خلق› ‌است جايگزين‌كرده‌است؛ و مشخص نيست ‹در آن› به كه و چه برمي‌گردد.
6. ترجمة زيرنويس محمد‌كاظم معزي:
زمر: و فرستاد براي شما از دامها هشت جفت.
شوري: و از دامها جفتهايي؛ مي‌آفرد شما را در آن.
اين ترجمه چون خواسته‌است امانت را رعايت كند و واژه‌اي را كم‌وزياد نكند، در اصل كلام حق را بي‌معني كرده‌است؛ البته بي‌معني ماندن بهتر از نادرست معني‌شدن است. زيرا موجب‌مي‌شود ديگران در آيه انديشه‌كنند؛ هرچند او هم انعام را ‹دام›، و ‹فروفرستاد›(ترجمة انزل) را ‹فرستاد›(ترجمة ارسل) و يذرؤكم را ‹مي‌آفرد› ترجمه‌كرده‌است.
7. ترجمة زيرنويسي كه به خط آقاي مصباح‌زاده است؛ و مترجم آن مشخص نيست:
زمر: فروفرستاد براي شما از شتروگاووگوسفند هشت جفت.
شوري: قرارداد براي شما از خودتان جفت‌ها و از شتروگاووگوسفند جفت‌ها. بسيار مي‌گرداند شما را در آن.
اين ترجمه حتي به معناي ظاهري انعام(چهارپا) توجه‌‌نكرده، بلكه در دو آيه شتروگاووگوسفند را آورده، و معلوم نيست ‹در آن› به كه و چه برمي‌گردد.
8. ترجمة محمدمهدي فولادوند:
زمر: و براي شما از دامها هشت قسم پديدآورد.
شوري: و از دامها (نيز) نروماده(قرارداد)،‌ بدين وسيله شما را بسيارمي‌گرداند.

بخش دوم:

آذان‌الانعام

چندي پيش در اين مورد كه منظور قرآن‌كريم در اين آيات كروموزوم است، با شخصي گفت‌وگومي‌كردم. او گفت شما كه معتقدي همه‌چيز در قرآن وجوددارد و منظور خداوند در اين دو آيه را ‹كروموزوم› مي‌داني، پس بايد ژن هم در قرآن وجودداشته‌باشد؛ و من پاسخ‌دادم: «يقيناً وجوددارد. همه‌چيز در قرآن وجوددارد؛ ولي ما بايد چشم بصيرت قرآني بيابيم تا بتوانيم آنها را دريابيم؛ و اولين چيزي كه اين چشم بصيرت را به ما مي‌دهد، اين است كه پيش از هرچيز باورداشته‌باشيم كه همه‌چيز در قرآن يافت‌مي‌شود، تا آيات قرآن نيز خود را به ما نشان‌دهند؛ و من انشاءالله ژن را هم در قرآن پيداخواهم‌كرد».
به‌دنبال اين گفت‌وگو، ‹انعام› ديگري از قرآن خود را به من نشان‌دادند؛ و باتوجه به اينكه يك واژه نيز بر انعام اضافه‌شده: ‹آذان‌الانعام›، به‌نظرمي‌رسد منظور خداوند از اين واژه آميخته، همان ‹ژن‌ها› باشند. اما چگونه و آيه كدام است؟

آيه‌اي كليدي

آية منظور، آية 119 سورة نساء است كه اين آيه دستكم، دو نوع كاربرد دارد كه تاكنون كاربرد اصلي آن به‌حساب‌نيامده تا كسي در آن انديشه‌كند. براي دانستن آن، بايد تدبر را از آية 116 شروع‌كنيم، كه آغاز سخن، شرك‌ورزيدن به خداوند است:
و من‌ يشرك بالله فقد ضلّ ضلالاً بعيداً(116) ان يدعون من دونه الاّ انثاً و ان يدعون الاّ شيطاناً مريداً(117) لعنه‌الله و قال لاتّخذنّ من عبادك نصيباً مفروظاً(118) ولاضلّنّهم ولامنّينّهم ولامرنّهم فليبتّكنّ اذان‌الانعام ولامرنّهم فليغيّرنّ خلق‌الله…(119)
ترجمة واژگاني: و آنكس كه به خداوند شرك‌بورزد، پس به‌درستي كه در گمراهي بسياردوري گم‌شده‌است.116 آنان نمي‌خوانند غيرخدا را مگر چيز‌هاي بي‌جاني را(نه مانند خداوند كه زنده و پايدار است). و نمي‌خوانند مگر شيطاني سركش را. 117 لعن‌كرد خداوند او(شيطان) را؛ و او گفت حتماً مي‌گيرم از بندگانت بهرة بي‌كم‌وكاستي را. 118 و حتماً آنان را گمراه‌مي‌كنم و حتماً وعده‌هاي دروغين به آنان مي‌دهم؛ و حتماً به‌ آنان دستورمي‌دهم؛ پس بايد گوش‌هاي چهارپايان را ببرند؛ و حتماً به آنان دستورمي‌دهم؛ پس بايد تغيير‌دهند آفرينش خدا را…
چه‌ آيات پرصلابتي!! ‹ل›هاي آمده بر سر بسياري از واژه‌هاي كليدي آية 119، همه معناي تأكيد، و بايد را مي‌رسانند. يكي از ويژگي‌هاي قرآن كريم، اين است كه به تناسب هرموضوعي، با واژه‌گزيني مناسب، بسياري چيزها را به ما مي‌فهماند. از اين آيه‌ها نيز متوجه‌مي‌شويم كه خداوند، چه واژهايي را، چگونه به‌كارگرفته، تا ما به نكتة مهم پشت آيه دست‌يابيم. بنابراين، واژه‌شناسي ما از قرآن كريم، كمك فراواني به فهم آيات آن مي‌كند.

تفسيرها چه‌مي‌گويند؟

در تفسيرها به اين موضوع پرداخته‌شده كه يك سنت دوران جاهلي اين بوده‌است كه گوش برخي حيوانات را مي‌بريدند تا علامتي باشد بر اينكه، اين حيوان نصيب بت‌ها و وقف آنها مي‌شود. تا اينجاي قضيه مي‌تواند درست باشد؛ ولي اين، چيز مهمي نيست كه خداوند براي آن آيه نازل‌كند؛ زيرا مشركان صدر اسلام و پيش از آن، كارهاي بسيارزيادي براي بت‌ها انجام‌مي‌دادند كه قرآن به‌ آنها نپرداخته‌است. پس نتيجه‌مي‌گيريم كه اين ظاهر آيه است؛ و هرچند مي‌تواند درست باشد، ولي اصل موضوع و باطن آيه بايد به قرار ديگري باشد؛ بويژه هرگاه قرآن‌كريم يك موضوع تاريخي را گوشزدمي‌كند، نبايد منظورش را تمام‌شده تلقي‌كنيم، بلكه هدف و هدف‌هاي ديگري نيز در نظردارد؛ كه بايد آنها را نيز دريابيم،‌ و اگر چنين نباشد، قرآن‌كريم كارايي همه‌زماني خود را ازدست‌خواهدداد.
از سوي ديگر دنبالة آيه كه مهم‌ترين بخش آيه هم هست چه‌مي‌شود؟: «پس بايد تغييردهند آفرينش خدا را». مفسرين كه معمولاً آن روي ديگر آيات را كمتر مي‌بينند، به‌جاي تدبر در آيه و مفهوم‌‌كردن آن، صورت مسأله را تغييرمي‌دهند. در اينجا نيز مي‌نويسند منظور از ‹خلق› يا آفرينش، ‹كتاب خدا و احكام الهي› است.
نگارنده نمي‌داند چگونه ‹احكام و كتاب› خداوند با ‹آفرينش› خداوند يكي است؛ مگر اينكه منظور نظر آنان ‹كتاب تكويني› خداوند و يا ‹سنن الهي› باشد كه همة اركان عالم براساس آنهاست، و در اين صورت باز هم همان قانون‌ها و اصول موضوعة ‹آفرينش› است.

المنجد چه مي‌گويد؟

در اينجا به نوع واژ‌گاني كه خداوند به كارگرفته‌ دقت بيشتري مي‌كنيم و به المنجد بازمي‌گرديم:
‹فليبتّكنّ›، معناي ‹فليقطّعنّ› را مي‌دهد ولي چرا خداوند اين واژة آشنا‌ را به‌كارنبرده و گونة سخت‌تر و سنگين‌تر آن را به‌كارگرفته‌است؟
بتكه = قطعه(بريد آن را)
البتكه = القطعه او الطّائفه من‌الشيءالمنبتك(يك قطعه يا يك گروه از چيزي جداشده.)
راز اين واژه‌گزيني قرآني در نكته‌اي است كه در المنجد آمده (با زيرخط مشخص‌شده)؛ يعني خداوند با اين واژه به ما فهمانده كه تنها بريدن گوش چهارپايان و معناي ظاهري آيه منظور نظر ما نيست، بلكه چيزي است كه گروهي و بخشي و قطاعي آن را در نظرداريم.
مهمتر آنكه پس از ريشة ‹بتك› در المنجد، ريشة ‹بتل› آمده‌است، كه آنهم باز به معناي ‹قطع‌كردن و بريدن› است، ولي با اين تفاوت كه بيشتر با معنايي سازگار است كه مفسرين براي تفسير آيه به‌كارمي‌برند: ‹عربهاي دوران جاهليت گوش چهارپايان را بريده و آنها را وقف بت مي‌كرده‌اند›؛ بدين‌گونه:
بتل‌الشيء = قطعه و ابانه عن غيره(بريد آن را و بازداشت آن را از غير آن)
بتول = من‌انقطع عن‌الزّواج(كسي كه از ازدواج بريده‌،‌ و خود را همانند رهبانان وقف خداكرده‌.)

تدبر(پشت‌بيني) آيه

به واژه‌هايي كه ابليس(پيش از دستور بر بريدن گوش چهارپايان) آنها را به‌كاربرده، توجه‌شود:
ـ ‹لاضلّنّهم›(حتماً آنان را گمراه‌مي‌كنم) و ‹لامنّينّهم›(حتماً وعده‌هاي دورودراز به‌ آنان مي‌دهم)
ـ اين دو واژه كه دو موضوع مهم براي ‹تحريف هدف آفرينش› را دربردارند، چه ربطي به بريدن گوش حيوانات پيدامي‌كند؟
ـ چگونه ابليس كه مي‌خواهد چنان نتيجه‌اي بگيرد، به چنين وسيله‌اي متوسل‌مي‌شود؟
از سوي ديگر:
ـ ميان ‹بريدن گوش چهارپايان›، و ‹تغيير آفرينش يا احكام الهي› چه رابطه‌اي مي‌تواند وجودداشته‌باشد؟
ـ سياق آيه به‌گونه‌اي‌است كه سه بخش آيه به هم پيوسته و وابسته‌است؛ و يك مفهوم را مي‌رسانند. بخش دوم نتيجة بخش اول، و بخش سوم نتيجة بخش دوم است.
ـ چگونه بريدن گوش چهارپايان منجر به تغيير آفرينش خداوند مي‌شود، و درنتيجه اقدام‌كنندگان به چنين كاري گمراه‌مي‌شوند؟
ممكن است، پرسيده‌شود چرا تا اين اندازه بايد روي معناي اين آيه حساس‌باشيم. در پاسخ بايد گفت، در آغاز مي‌خواهيم بدانيم خداوند چه آيات و نشانه‌ها و اشاره‌هايي براي ما فرستاده‌است، تا پس از آن، در پي آن باشيم كه بدانيم منظور از فروفرستادن آنها براي ما چه‌بوده‌است. بنابراين تا ندانيم منظور خداوند چيست، چگونه مي‌توانيم دربارة چيزي كه هنوز نمي‌دانيم چيست سخن‌بگوييم و به تدبر در آيه بپردازيم و آن را درك‌كنيم؟
در راستاي تدبر در اين آيات، اين پرسش پيش‌مي‌آيد كه چه‌كارهايي دخالت در كار خدا و دستكاري و ايجاد دگرگوني در آفرينش او و رفتن راه شيطان است؟ پس از اين سؤال، بحث‌هايي پيش‌خواهدآمد و موجب‌مي‌گردد از سوي اهل دين و اهل دانش بررسي‌ها و اظهارنظرهايي صورت‌گيرد و براي حل مسائل گوناگون ناشي از اين گفت‌وگوها، همكاري و همياري ميان آنان بيشتر شود.
پس از سپري‌شدن اين روند، كمترين بهره‌اي كه اين آيه‌ها به ما ‌رسانده‌اند، اين خواهدبود كه هردانشي كه به اين گونه تغييرها بپردازد، بايد از ديدگاه دين روشمندشده، و از بروز ‌آشفتگي در آن دانش بسيارمهم و سرنوشت‌ساز، كه آثار خود را بر تن و روان انسان‌ها باقي‌مي‌گذارد، پيشگيري‌نمايد. زيرا اخلاق بايد نگاهبان و نگاهدار دانش باشد، كه اگر اينچنين نباشد و اخلاق علمي رعايت نشود، همواره فاجعه در كمين خواهدبود.

دو فرمان پياپي

نكتة مهم و بسيارظريفي كه در آيه نهفته، اين است كه شيطان دو بار دستورمي‌دهد و در هر دستور نكته‌اي را ياداورمي‌شود؛ يعني دستور اول با دستور دوم تفاوت دارد و در اصل يك دستور دو مرحله‌اي صادركرده‌است: به‌ آنان دستور اكيد مي‌دهم؛ پس بايد ‹گوش‌هاي چهارپايان› را ببرند؛ و به آنان دستور اكيد مي‌دهم؛ پس بايد ‹تغيير‌دهند آفرينش خدا را›. يعني ابتدا فرمان مي‌دهد تا گوشهاي چهارپايان را ببرند و زمينه براي فرمان دوم مهيا شود،‌ تا آفرينش خدا را دگرگونه نمايند.
از اين گونه سخن گفتن چند نتيجه گرفته‌مي‌شود:
ـ مرحلة اول مي تواند بد نباشد؛ ولي زمينه‌اي است تا به دگرگوني در آفرينش خدا منجرشود. بنابر اين مرحلة اول مرحلة حساسي براي دانشمندان است؛ و بايد مراقب‌باشند تا كارهاي آنان در مرحلة اول، منجر به تحقق مرحلة دوم نشود.
ـ نكتة اساسي، در مرحلة دوم است كه تغيير آفرينش خداست، و اشكال كار نيز در همين‌جاست.
ـ اگر تغييري در آفرينش خداوند صورت‌گيرد، حتماً عملي شيطاني است. ولي مسأله اين‌است كه:
ـ درچه‌حالتي مي‌توان قاطعانه حكم صادر كرد كه تغييري در آفرينش خداوند صورت‌گرفته‌است؟
ـ آنچه مسلم‌است، اگر تغييري موجب هنجاري ثابت و هميشگي، و خلاف قوانين و سنت‌هاي الهي شود، مي‌توان آن را تغيير آفرينش خداوند به‌حساب‌آورد. بنابراين هرگاه تغييرات، موردي و موقتي، و همسو با اخلاق انساني باشد، نمي‌توان آن را دخالت در آفرينش خواند.
براي نمونه، هرگاه براي مداواي يك انسان ژن مولد بيماري او را درمان‌كنيم، اشكالي نبايد داشته‌باشد؛‌ ولي هرگاه كاري كنيم كه تمام فرزندان نسل آن شخص ديگرگونه‌شوند كه خداوند چنين نخواسته‌است، اين ‹تغيير آفرينش خداوند› است.

رابطة ميان لالة گوش و ژن

فضربنا علي آذانهم في‌الكهف سنين عدداً(كهف: 11)
دكتر محمدمهدي اصفهاني استاد دانشگاه علوم پزشكي دانشگاه تهران: «يعني ساليان درازي به گوش اينها زديم و اينها را خواب‌كرديم. بعضي‌ها گفته‌اند اين يك تعبير ادبي است؛ ولي ما را راضي نكرد؛ چرا كه قرآن اصراردارد بگويد به گوششان‌زديم؛ نه به سرشان و يا به گردنشان؛ بايد بين گوش و خواب ارتباطي باشد. چيني‌ها گوش را مانند جنين مي‌بينند كه داراي سروبدن است؛ لذا در گوش نقاطي را نامگذاري‌كرده‌اند؛ نقطه‌اي در گودي گوش است، به نام نقطة ريه يا lung 1 در اين قسمت سوزن مي‌گذارند و يك بي‌حسي‌هاي مختصري ايجادمي‌كنند. در دانشكدة‌توانبخشي يك دانشجويي در يك پايان‌نامه با عنوان ‹الكوتراپي› نشان‌داد كه با تحريك نقاطي از پشت گوش، مي‌توان خواب ايجادكرد. وقتي به پشت گوش دست‌‌بزنيم،‌ بتاآندروفين ترشح‌مي‌شود. من در كنگرة بين‌المللي تاريخ پزشكي، مقاله‌اي داشتم و اين موضوع را با عنوان ‹آرامگر كهف› ارائه دادم.(1)

نتيجه‌گيري از اين گفته‌ها:

ـ چيني‌ها گوش را سمبل جنين مي‌دانند كه مي‌دانيم ژن بيشترين تأثير را در ساختار و شكل‌گيري و نقل ويژگي‌هاي وراثتي جنين داراست.
ـ همان گونه كه يك دانشجو پايان‌نامة خود را به رابطة ميان لالة گوش و خواب اختصاص داده‌است، دانشمندان نيز چند سالي است كه ژن ‹ساعت خواب› را نيز شناسايي كرده‌ و گفته‌اند،‌ ويژگي اين ژن آن است كه هرگاه كسي بخواهد در ساعتي معين از خواب بيدارشود، همين ژن است كه او را برمي‌خيزاند، همان‌گونه كه كشاورزان همواره سر ساعت مقرر بيدارمي‌شدند، بدون اينكه از ساعت بهره‌گيري‌كنند.
ـ با توجه به نكات ديگري كه در سخن دكتر اصفهاني آمد، و با توجه به اينكه يك ضرب‌المثل ايراني(و شايد هم جهاني) مي‌گويد، اگر مي‌خواهي از خواب بيدارشوي به بالشت بسپار. و با توجه به اينكه بالش جايي است كه لالة گوش مستقيماً روي آن قرارمي‌گيرد، و با آن تماس دارد،
پس متوجه مي‌شويم كه تا چه اندازه ‹لالة گوش› و ‹ژن› رابطة تنگاتنگي با يكديگر دارند.

تغيير چگونه ممكن‌مي‌گردد؟

امروزه همة ما مي‌شنويم كه دانشمندان ژنتيك، هرروزه با دستيابي به شيوه‌هايي تازه و گوناگون؛ در ژن‌هاي گياهان، جانوران، و انسان‌ها، تغيير ايجادمي‌كنند، و گاهي هم مردم عادي مي‌گويند، اينها به ‌كار خدا هم كاردارند؛ و توي دستگاه آفرينش خدا هم دستكاري مي‌كنند. اين سخنان پيش از اين بيشتر شنيده‌مي‌شد؛ ولي اكنون چندسالي است با توجه به اينكه اين رشتة علمي پيشرفت‌كرده و در زمينة پزشكي، كشاورزي وگياه‌شناسي بهره‌ها و سود‌هايي، دستكم در ظاهر داشته‌است، كمتر اين سخنان را مي‌شنويم.
بنابراين، ‹بريدن گوش انعام› با توجه به اينكه ‹انعام› همان ‹كروموزوم› است، بيشتر مفهوم تغيير و دستكاري در ساختار كروموزوم را مي‌رساند. و اگر از دانشمندي ژنتيك‌دان بپرسيم شما براي تغييرهاي ژنتيكي(براي اصلاح‌نژاد يا درمان بيماري‌ها) چه‌كاري روي كروموزوم‌ها انجام‌مي‌دهيد(در انتهاي گفتار، نمونة آن خواهدآمد) پاسخ‌خواهندداد «چيزي شبيه به عمل‌جراحي. يعني يك يا چند ژن را از بدنة يك كروموزوم جدا، و يا آنها را درمان مي‌كنيم». كه اين موضوع با ‹بريدن لالة ‌گوش› همخواني بسياري دارد.
لالة گوش يك چهارپا، چون كوچكترين بخش از بدن اوست، و تابدار است، و بريدن آن ضرري به ديگر دستگاه‌هاي بدن او نمي‌رساند؛ بيشترين شباهت را به ژن دارد. اگر تصويري از ژن را ديده‌باشيد، متوجه‌مي‌شويد كه شكل يك ژن كاملاً شبه به لالة گوش است؛ زيرا هم تابدار است، و هم كوچكترين جزء يك كروموزوم است؛ و براي تغيير ژنتيكي، بايستي عمل‌جراحي(بريدن) ويژه‌اي روي ژنها انجام‌شود تا آنها را اصلاح و يا جدا‌كنند.
با اين توصيف، پيشنهادمي‌شود هرگاه ‹فرهنگستان‌زبان‌وادب فارسي› خواست براي ‹ژن› واژه‌اي بسازد شايسته‌است از فرهنگ قرآن بهره‌برده،‌ و واژة ‹لاله› را جايگزين‌كند.

آگاهي‌هاي علمي:

ـ بدن انسان حدود يكصدهزارميليارد سلول دارد.
ـ درون هر سلول يك هسته وجوددارد.(جدا از سلول‌هاي قرمز خون)
ـ هرهسته داراي 23 جفت كروموزوم است.
ـ از هر جفت كروموزوم، يكي از آن پدر، و ديگري از آن مادر است.
ـ هر كروموزوم از نوارهاي‌ نردباني‌شكل تابدار و فشرده‌اي پرشده‌است، كه دي. ان. آ. ناميده‌مي‌شوند.
ـ دي. ان آ. كوتاه‌شدة ‹دي‌اكسي‌ريبو نكلوئيك اسيد› است.
ـ ژن‌ها قطعه‌هاي كوچكي از دي. ان. آ. هستند كه دستور ساخت پروتئين‌ها را به‌‌همراه‌دارند.
ـ پروتئين‌ها پايه و زير‌بناي زندگي انسان‌ها و ديگرجانداران هستند.

دستاورد پژوهش‌هاي علمي و ديني پيرامون تغيير ژنتيكي

«رهاسازي بدون كنترل موجودات زندة اصلاح‌ژنتيكي‌شده، ممكن است تغييرات جبران‌ناپذيري در تعادل اكولوژيكي و ژنتيكي به‌وجودآورد. بنابراين لازم است كه براي به‌حداقل‌رساندن خطرات موجودات زندة اصلاح‌ژنتيكي‌شده بر سلامتي محيط زيست و انسان، كنترل وجودداشته‌باشد».
«مخاطرات احتمالي اين نوع گياهان،‌ به‌شرح زير هستند:
ـ خطر براي سلامتي بشر، شامل: حساسيت‌زايي، ‹انتقال افقي› ژن و مقاومت نسبت به آنتي‌بيوتيك‌ها، خوردن دي. ان. آ. خارجي، استفاده از پروموتر(پيش‌برنده) ويروس‌هاي گياهي، مانند موزائيك گل‌كلم و تغيير خواص تغذيه‌اي. انتقال افقي، يعني انتقال دي. ان. آ. از يك موجود به موجود ديگر، جدا از انتقال طبيعي والد به مولود است.
ـ خطر براي محيط‌زيست، شامل: خطر براي موجودات غيرهدف، مانند پروانة مونارك، ‌انتقال ژن از گياه اصلاح‌ژنتيكي‌شده به علف هرز،‌ مقاومت نسبت به آنتي‌بيوتيك،‌ واردشدن پروتئين‌هاي اصلاح‌شده به خاك.
ـ به‌هم‌خوردن كشاورزي سنتي و روش‌هاي توليد غذا در كشورهاي درحال‌توسعه،‌ شامل: انتقال ژن از يك گياه به گياه ديگر».(2)
‹همانند‌سازي›(كلونينگ) كه حد اعلاي دستكاري در ژن‌ها و تغيير آفرينش خداوند است، موجب گفت‌وگوهاي فراواني ميان انديشمندان دين و دانش شده‌است؛ كه به‌ برخي از آنها مي‌پردازيم:

ديدگاه‌هاي اهل دين:

الف ـ كليساي جهاني، همانند‌سازي را پيامد باوري وحشيانه‌خواند كه فاقد اصول اخلاقي و انساني‌است.‌
ب ـ كاربرد جداسازي ‹بلاستومر› جهت پرورش گوسفند در جهان اسلام مورد بهره‌برداري قرارگرفته‌است.
ج ـ مفتي مصر، دكتر نصر فريد واصل، در قاهره به‌صراحت اعلام‌كرده‌است كه امكان تكثير انسان به‌عنوان يك عمل كفراميز و كردار غيراخلاقي مي‌بايست توسط دولت مهار‌شود.
د ـ يوسف القراداوي يكي از فقهاي اصول‌گراي مصر زماني كه از او پرسيده‌شد آيا همانند‌سازي دخالت در آفرينش يا زيرسؤال‌بردن ارادة حق‌تعالي است؟ قاطعانه گفت: «نه. هيچ‌كس نمي‌تواند ارادة خداوند را زير‌سؤال‌ببرد و يا با آن مقابله‌كند. بنابراين اگر اين موضوع به‌نتيجة‌ مطلوب رسيده‌باشد، پس مطمئناً زير ارادة پروردگار است. هيچ‌چيز خلق نمي‌شود، مگر آنكه ارادة خدا بر خلق آن باشد. مادامي كه بشر به اين كار ادامه‌مي‌دهد، اين خواست و ارادة الهي است».

ياداوري چند نكته، پيرامون اظهار نظر اين فقيه مصري:

پاسخ وي نوعي مغالطه‌است. خداوند راه درست و نادرست را با آيات خود نشان‌داده‌است. اگر انساني راه كج و نادرست را انتخاب‌كرد، نبايد بگوييم خداخواسته كه او اين راه را انتخاب‌كرده‌است.(در اين صورت جبر مطلق بر جهان حاكم است.) البته خداوند مي‌تواند از هركاري پيشگيري‌كند؛ ولي در سنت او نيست كه چنين‌كاري كند. يعني ‹ علم و قدرت› او مانع از اجراي ‹سنت› او نمي‌شود:
فلن تجد لسنه‌الله تبديلاً و لن تجد لسنه‌الله تحويلاً(فاطر: 43 ،احزاب: 62 و اسراء: 77
از سوي ديگر نيز تعبير اين فقيه، با گفتة قرآن منافات دارد؛ زيرا همان‌گونه كه در بالا آمد، شيطان گفته‌است امرمي‌كنم كه خلق خدا را تغييردهند. پس تغيير آفرينش خداوند، به‌گفتة خود قرآن، امري شيطاني است؛ و نمي‌تواند مجوز الهي داشته‌باشد؛ و خداوند هم نگفته كه مانع از انجام آن مي‌شوم.
هـ ـ سيد سعيد حكيم، هرچند مخالف تلقيح مصنوعي است، و آن را با حكم احتياط واجب ردمي‌كند، ولي مدعي است در اسلام دليلي بر حصر توليدمثل از راه طبيعي نداريم. او سوء استفاده از نتايج اين علم(ژنتيك) را حرام‌مي‌داند و معتقداست هر علمي كه از آن سوء‌استفاده‌شود، حرام‌خواهدبود.
و ـ محمدحسين فضل‌الله نيز بر جواز اصل قضيه تأكيددارد، چون معتقد است كه اين قضيه، آفريدن از عدم نيست.
ز ـ آيت‌الله منتظري در پاسخ به سؤالي در اين زمينه: اگر موجب كمال جسمي يا روحي در انسان شود و از روش‌هاي شرعي استفاده‌شود،‌ اشكالي ندارد، ولي اگر موجب تغييراتي بشود كه نتيجة آن معلوم نيست و شايد نقص ايجادكند، محل اشكال است.(3)

ديدگاه‌هاي اهل دانش:

الف ـ از آنجا كه تنوع ژنتيكي و گوناگوني نژادهاي انساني دليل اصلي مقاومت نوع‌بشر در برابر بيماري‌هاست، همانند‌سازي، نژاد انساني را ضعيف‌كرده، و يك بيماري فراگير ممكن 0است زندگي كل بشريت را نابودكند.
در اين زمينه، آية قرآن چنين است: و من‌آياته خلق‌السّموات والارض واختلاف السنتكم‌ و الوانكم ‌ان ‌في ‌ذلك‌ لايات للعالمين. (روم: 22)
ترجمه: از نشانه‌هاي او،‌ آفرينش كيهان و اختلاف‌ زبان‌ها و رنگ‌هاي پوست شماست، همانا در اين تفاوت‌گذاري نشانه‌هايي براي دانشمندان است.
ب ـ شايد خطرناك‌ترين زيان اجتماعي همانند‌سازي، شكل‌گيري برده‌داري نوين باشد. يعني بهره‌برداري از انسان‌هايي كه ممكن است به‌وجودبيايند، تا به انبار وسايل يدكي در اختيار صاحبان ثروت قرارگيرند.
ج ـ بايد مراقب‌بود تا همانند‌سازي براي افزايش و يا كاهش تركيب نژادي خاص، و يا جانشيني يك جنس نسبت به جنس ديگر مورد بهره‌برداري قرارنگيرد.
در اين زمينه، آية قرآن چنين است: ومن آياته ان خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنوا اليها و جعل بينكم موده و رحمه ان في ذلك لايات لقوم يتفكرون(روم: 21)
د ـ ايجاد ژن‌درماني و علاج بيماري‌هاي ديرعلاج در ساية به‌ثمررسيدن اين دانش ممكن مي‌گردد.
هـ ـ كاربرد ديگر اين دانش نجات نسل حيوانات درحال انقراض است.
و ـ دكتر ‹فروزندة محبوبي› كارويژة سيتوژنتيك ملكولي پزشكي: ژن مورد نظرمان را از سلول يك موجود زنده،‌ جدا‌مي‌كنيم؛ و آن را در درون يك سلول ديگر جاي‌مي‌دهيم.(اينجاست كه ‹بريدن گوش› معني خود را بازمي‌يابد ـ نگارنده) براي مثال ژن توليد شير در گاو را جدا‌مي‌كنيم و آن را در سلول يك مخمر تك‌سلولي فعال‌مي‌كنيم. در نتيجه براي توليد شير، نيازي به نگهداري حيوان بزرگي با جثة گاو نيست. يك تك‌سلولي كوچك كار ترشح شير را انجام‌خواهدداد. اين روند در صنايع غذايي انقلاب بزرگي ايجادمي‌كند.(4)

آخرين دستكاري‌‌ در دستگاه آفرينش

گروهي از محققان آمريكايي درمورد امكان به‌وجودآمدن ميمون‌هايي با مغزي مشابه مغز انسان‌ها، در پي آزمايش‌هاي ژنتيكي جديد، هشداردادند. آزمايش‌هاي ژنتيكي پيچيده و جديدي در جريان است كه طي آنها سلول‌هاي مغز انسان به جنين ميمون تزريق‌مي‌شود، تا نتايج آن مورد بررسي قرارگيرد؛ و اين عمل نگراني برخي كارشناسان را برانگيخته‌است. كميتة بلندپايه‌اي از دانشمندان و حقوقدانان آمريكايي به‌تازگي با اعلام خبر فوق، خواستار اعمال محدوديت، در زمينة انجام چنين آزمايش‌هايي شده‌است؛ و متذكرشده كه نتايج اين قبيل آزمايش‌ها قابل پيش‌بيني نيست و مي‌تواند موجب تولد ميمون‌هايي با هوشي بسيارفراتر از هوش حيوانات عادي شود. در چنين آزمايش‌هايي سلول‌ها، بافت‌ها، و دي. ان. آ. ميمون‌ها و انسان‌ها با يكديگر تركيب‌مي‌شوند. اين كميته آمريكايي، متشكل از زيست‌شناسان، عصب‌شناسان، فيلسوفان، طرفداران حقوق حيوانات و حقوق‌دانان، حدود چهل سال پيش و به منظور كنترل آزمايش‌هاي ژنتيكي مربوط به انسان‌ها روي ميمون‌ها تأسيس شده‌است. به گفتة دكتر ‹روث فيدن› قائم‌مقام اين كميته، اگر دانش در چنين مسيرهايي حركت‌كند، مشكلات اخلاقي زيادي درپيش‌رو خواهدبود.(5)

بازگشت‌ها:

1. گفت‌وگوهاي قرآني ـ گزيدة نشست‌ها و سخنراني‌هاي سراي قرآن و انديشه در يازدهمين نمايشگاه بين‌المللي قرآن كريم، گرداوري سيد مهدي برومند، ص: 281
2. شرق: 18/3/84 ص علم
3. به نقل از پايگاه اينترنتي آيت‌الله منتظري
4. نقل‌قول‌هاي علمي و ديني، برگرفته از مقالة تأليفي آقاي ‹علي فضل‌اللهي› مندرج در يكي از پايگاه‌هاي اينترنتي در پيرامون ‹كلونينگ› است.
5. شرق: 26/4/84 ص علم


مقالات مشابه

شگفتی‌های آفرینش شتر از منظر قرآن و علم

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهابراهیم رضایی آدریانی, محمد جواد اسکندرلو

شگفتی‌های آفرینش مورچه از منظر قرآن، نهج‌البلاغه و علم

نام نشریهقرآن و علم

نام نویسندهسیدعلی‌اکبر ربیع نتاج, سیده‎فاطمه سلیمی, سیده‌لیلا میرزایی

نماد عنکبوت و زنبور عسل در قرآن و مثنوی

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهمهدی ممتحن, فاطمه قربانی

چهار پايان اهلي در قرآن و ياسين

نام نشریهبینات

نام نویسندهصدیقه ملک لو

آشنائی با یک تولید کننده از منظر قرآن کریم

نام نشریهفصلنامه قرآنی كوثر

نام نویسندهسیدمحمدرضا علاء‌الدین

رفتار با حیوان آزمایشگاهی از منظر قرآن

نام نشریهاخلاق و تاریخ پزشكی

نام نویسندهمحمد کرمی, حامد نقی‌زاده

تکلم و گفت و گوی حیوانات در قرآن کریم

نام نشریهلسان مبین

نام نویسندهعلی نظری, علی باقر طاهری‌نیا, مریم بخشی

بقر (گاو)

نام نویسندهاباذر بشیرزاده, محمدحسین امین